قرآن اين معجزه جاودانه الهي كه به عنوان آخرين كتاب آسماني بر خاتم پيامبران حضرت محمد(ص) فرو فرستاده شده، مجموعهاي است از عقايد، احكام، عبادات، مسائل اخلاقي، روابط اجتماعي، مواعظ و اندرزها و سرگذشت پيشينيان در جهت هدايت و تأمين سعادت همه مردم؛ و چون آيات آن به زبان عربي نازل شده، شايسته است براي كساني كه عربي نميدانند به زبان قابل فهم آنان برگردانده شود تا درك مفاهيم والاي آن بر عموم مردم آسان گردد و بتوانند در سايه آن به سعادت واقعي دست يابند.
تا كنون ترجمههاي گوناگوني از قرآن مجيد انجام شده است كه مترجمان آنها هر كدام بر اساس روشي كه برگزيدهاند به اين كار اقدام كرده و محصول تلاش خود را در قالبي ويژه ارائه دادهاند. به طور خلاصه ميتوان گفت ترجمههايي كه به صورت تحت اللفظي انجام شدهاند ما را به هدف نزديك نميكنند و سودي نميبخشند، همچنان كه برخي از ترجمههاي اديبانه معاصر كه لغات اصلي فارسي را جايگزين لغات رايج ميكنند چندان نتيجه بخش نيستند، و نيز ترجمههايي كه به فارسي روان نگارش يافتهاند اما دو نقيصه در آنها به چشم ميخورد مطلوب نيستند؛ اين دو نقيصه عبارتند از:
1. آياتي كه احتياج به تفسير و توضيح دارند به اختصار و ايجاز ترجمه شدهاند و خواننده نميتواند مقصود اصلي را دريابد، بلكه گاهي ترجمه در ذهن او ابهامها و اشكالاتي به وجود ميآورد كه بسيار زيان بار است (برخي از مواردي كه نيازمند تفسير و توضيح است متعاقبا خواهد آمد).
2. خطاها و اشتباهات ترجمهاي به شكلهاي مختلف كه خواننده را از دستيابي به مضامين بلند آيات قرآني محروم مينمايد. (در صفحات بعد به تفصيل از اين گونه خطاها ياد خواهد شد).
پس چه بايد كرد؟ و بر ترجمه مطلوب چگونه ميتوان دست يافت؟
در اين نوشتار، نخست ضعف ترجمههاي موجود را بررسي ميكنيم و سپس پيشنهادهايي تقديم ميداريم.
1. در بعضي از ترجمههاي تحت اللفظي نظير ترجمه آقاي شيخ عباس مصباح زاده كه از دير زمان كتابفروشيهاي علمي و اقبال در تيراژ بسيار وسيعي آن را چاپ و منتشر كردهاند، دقت كافي به عمل نيامده است. البته اين شيوه به لحاظ ترجمه تك تك لغات، براي كساني كه صرفا معاني لغات را ميخواهند مفيد است ولي هرگز نميتوان آن را ترجمه ناميد.
براي نمونه ترجمه آيات زير را مرور ميكنيم:
الف. ولاتَيَمَّمُوا الخبيثَ منه تُنْفِقُون ولستم بآخذيه إلاّ أن تُغْمِضُوا فيه (بقره / 2 / 267) و قصد مكنيد پليد از آن را هزينه ميكنيد و نيستيد گيرندگان آن مگر كه چشم فرو خوابانيد در آن.
ب. وحَمَلْناه علي ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ (قمر / 54 / 13)
و برداشتيم او را (يعني نوح را) بر چيزي كه داراي تختهها و ميخها بود.
ج . لقد كان لكم فيهم أُسْوَةٌ حسنةٌ (ممتحنه / 60 / 6)
به تحقيق ميباشد شما را به آنان اقتداي نيكو.
د . فَيُنَبِّئُكُم بما كنتم تَعْمَلون (جمعه / 62 / 8)
و خبر ميدهد شما را به آنچه بوديد ميكرديد.
ه•• . ألم تر إلي الَّذين ... (مجادله / 58 / 8)
آيا نديدي به سوي آنان كه ...
2. برخي از مترجمان كوشيدهاند تا كلمات وزين و زيباي آيات را به لغات فارسي سره ترجمه كنند، غافل از اين كه توده مردم فارسي زبان، به مفهوم برخي كلمات عربي آشناترند تا به لغات فارسي منتخب آقايان. فارسي زبانان امروزي عبارات مصطلح آميخته به عربي را بهتر ميفهمند تا عبارات سراسر فارسي اصيل را. براي مثال چند نمونه از ترجمه آقاي جلالالدين فارسي را انتخاب كردهايم.
الف. إن تَجْتَنِبوُا كبائر ماتُنْهَوْن عنه (نساء / 4 / 31)
اگر از سهمگينهاي آنچه از آن برحذر ميشويد دوري كنيد.
مفهوم گناهان كبيره براي عموم روشن است، اما كدام عامي و يا اديبي است كه مقصود از «سهمگينها» را دريابد و از آن به گناهان كبيره تعبير كند؟
ب. فتيمّموا صعيدا طيّبا (نساء / 4 / 43)
بايد آهنگ خاك بلند پاكيزهاي كنيد.
عامه مردم با كلمه عربي «تيمم» آشنا هستند و ميدانند مقصود و مراد چيست؟ اما اگر خواننده آيه را قرائت نكند و فقط ترجمه را بخواند يقينا در كلام حق حيران ميماند كه اولاً خاك بلند پاكيزه چيست و كجا يافت ميشود؟ ثانيا خاك بلند پاكيزه چه خصوصيتي دارد كه خداوند دستور آهنگ آن را داده است؟
ج. وأُشْرِبُوا في قُلُوبهم العجل بِكُفْرِهم (بقره / 2 / 93)
و به سبب كفرشان گوساله پرستي در دلهايشان نوشيده شد.
و نيز چند نمونه از ترجمه آقاي بهاء الدين خرمشاهي انتخاب شده است.
الف. إنّها لاَءِحْدَي الْكُبَر ـ وكنّا نَخُوضُ مع الخائضين (مدثر / 74 / 35 و 45)
آن يكي از سترگهاست ـ و با ژاژخايان ژاژخايي ميكرديم.
اين ترجمه را با ترجمه آقاي آيتي مقايسه كنيد:
كه اين يكي از حادثههاي بزرگ است ـ و با آنان كه سخن باطل ميگفتند هم آواز ميشديم.
ب. وجعلنا لَكُم فيها مَعَايِشَ ومن لستم له بِرَازِقين (حجر / 15 / 20)
و در آن براي شما و براي آنان كه شما روزي دهشان نيستيد، زيستمايهها پديد آورديم.
اين ترجمه را نيز با ترجمه آقاي آيتي مقايسه كنيد:
و معيشت شما و كساني را كه شما روزي دهشان نيستيد، در آنجا قرار داديم.
ج. نُزُلاً من غفورٍ رَحِيم (فصلت / 41 / 32) كه پيشكشي از [خداوند] آمرزگار مهربان است.
با ترجمه آقاي فولادوند مقايسه شود: روزي آمادهاي از سوي آمرزنده مهربان است.
3. ترجمههايي كه مترجمان آنها كوشيدهاند با افزودن عباراتي از خود، روشنگري كنند، اما غفلت كردهاند آن را قبل از چاپ در اختيار اهل فن بگذارند تا اصلاحات لازم انجام پذيرد، و متأسفانه بدون تنقيح و اصلاح عرضه شده است.
براي نمونه آياتي از ترجمه و تفسير مرحوم حسين عمادزاده در زير ميآيد:
الف. ... ولا تَيَمَّمُوا الخبيثَ منه تُنْفِقُون ولستم بآخذيه إلاّ أن تُغْمِضُوا فيه (بقره / 2 / 267)
نخست ترجمه صحيح آن آورده ميشود تا مشخص شود مترجم چگونه ترجمه كرده است:
و در پي ناپاك آن نرويد كه [از آن] انفاق نماييد در حالي كه آن را [اگر به خودتان ميدادند [جز با چشم پوشي [و بيميلي] نسبت به آن، نميگرفتيد. (فولادوند)
ترجمه آقاي عمادزاده: انفاق خود را به پليديها نيالاييد شما به اين كار مؤاخذه نميشويد مگر آن كه چشم بپوشيد و قصد انفاق نكنيد!
ب. ... فَتَري الْوَدْقَ يخرج من خلاله ويُنَزِّل من السَّماء من جبالٍ فيها مِن بَرْدٍ فيصيب به من يشاء وَيَصْرِفُه عن من يشاء يكاد سَنَابَرْقِهِ يذهب بالأبصار (نور / 24 / 43)
ترجمه صحيح: آن گاه باران درشت را ميبيني كه از لا به لاي آن بيرون ميآيد، و سپس از آسمان، از ابري كه به كوه ميماند تگرگ فرو ميفرستد و به هر كس كه بخواهد آن را ميزند و آن را از هر كس كه بخواهد بر ميگرداند، نزديك است كه درخشش برق آن، ديدگان را از بين ببرد. (خرمشاهي).
ترجمه آقاي عماد زاده: آب باران قطره قطره فرو ميريزد و از بالا به پايين سرازير ميگردد و در كوهپايهها برق و صاعقه پديد آورده و ذخيره مينمايد تا در زمين فرو برد، مجاري كوه، قنوات و چاهها پر آب گردد و از تصادم دوابر برق و صاعقه ايجاد شود كه روشني ديدهها را از بين ميبرد.
ج. حُنَفاء للّهِِ غير مشركين به ومن يُشْرِكْ باللّه فكأنّما خَرَّ من السَّماءِ فَتَخْطَفُهْ الطَّيْرُ أو تَهْوِي به الرِّيحُ في مكانٍ سَحِيقٍ (حج / 22 / 31)
ترجمه صحيح: مخلصان خدا باشيد نه مشركان او، و هر كه به خدا شرك آورد چنان است كه از آسمان درافتاده و مرغانش بربايند يا باد او را به جايي دور دست برد (ترجمه پاينده).
ترجمه آقاي عماد زاده: اي مردم خدا را بدون هيچ گونه شريك پرستش و عبادت كنيد هر كس به خدا شرك بياورد مانند كسي است كه از فراز آسمان افتاده، هر كس شرك به خدا آورد مرغها بدنش را با چنگال و منقار قطعه قطعه ميكنند و باد او را به نقطه دور دستي پرتاب مينمايد.
4. برخي از مترجمان به ساختار كلام توجه نداشته و قواعد و اصول نحو و صرف را در ترجمه رعايت نكردهاند، براي مثال:
الف. آيه 27 از سوره مريم را در ترجمه عارف بزرگوار مرحوم الهي قمشهاي مورد دقت قرار دهيد:
فَأَتَتْ به قَوْمَها تَحْمِلُه
اين عبارت، با توجه به اين كه فاعل «أتت» مريم است و «قومها» مفعول آن، و نيز فاعل «تحمله» مريم است و ضمير مفعولي به عيسي بر ميگردد، بايد چنين ترجمه شود:
مريم در حالي كه عيسي را در بر داشت (و يا در آغوش گرفته بود) او را نزد قوم خود آورد.
اما مرحوم الهي قمشهاي چنين ترجمه كرده است:
آن گاه قوم مريم به جانب او آمدند كه از اين مكانش به همراه ببرند.
توجه: آنچه را مشاهده ميكنيد ترجمه چنين عبارتي است:
«فأتي قَوْمُها إليها لِيَحْمِلوُها» نه ترجمه «فَأَتَتْ به قومَها تَحْمِلُه»
ب. ولوجعلناه مَلَكا لجعلناهُ رجلاً وللبَسنا عليهم ما يلبِسون (انعام / 6 / 9)
و چنانچه فرشتهاي نيز به رسالت فرستيم هم او را به صورت بشري در آوريم و بر آنان همان لباس كه مردمان پوشيدند بپوشانيم (الهي قمشهاي).
توجه: «لبِس، يلبَس» ماضي مكسور العين، مضارع مفتوح العين به معناي پوشيدن لباس است، مانند: يَلبَسُون ثيابا خضرا (كهف / 18 / 31)
اما «لبَس، يلبِس» ماضي مفتوح العين، مضارع مكسور العين به معناي مشتبه ساختن است:
ولا تلبِسوا الحقَّ بالباطل (بقره / 2 / 42)
الّذين آمنوا ولم يلبِسوا إيمانَهم بظلم (انعام / 6 / 82)
در آيه مورد بحث، ماضي و مضارع هر دو به كار رفته است و مفتوح العين بودن ماضي و مكسور العين بودن مضارع هر دو دقيقا مشخص ميباشد.
اگر مرحوم الهي قمشهاي حداقل به مفردات راغب مراجعه ميفرمود از چنين اشتباه فاحشي مصون ميبود، اما ديگران چون آيت اللّه مكارم، خرمشاهي، فولادوند و مجتبوي درست ترجمه كردهاند:
و اگر او (پيغمبر) را فرشتهاي ميگردانديم، آن (فرشته) را به صورت مردي در ميآورديم و امر را همچنان بر آنان مشتبه ميساختيم.
ج. آيات 25 و 26 سوره فجر را در ترجمه آقاي عبدالمحمد آيتي ميخوانيم:
فَيَوْمَئذٍ لا يُعَذِّب عذابَه أَحدٌ ولايُوثِق وثاقَه أَحدٌ.
با توجه به قرائت مشهور كه قرآنها بر آن قرائت چاپ شده است، «يُعذِّب» و «يُوثِق» هر دو فعل معلوم ميباشند، «أحد» در هر دو آيه فاعل است و «عذابَه» مفعول فعل يُعذِّب و «وثاقَه» مفعول يُوثِق. با اين توضيح ترجمه
«در آن روز چون عذاب او كس را عذاب نكنند»
صحيح نيست.
5. برخي از مترجمان به معناي خاص واژه در آيه توجه نكردهاند،1 براي مثال جمله «فمن اضطرّ غير باغٍ ولاعادٍ» در سه مورد ديده ميشود: بقره / 173، انعام / 145، نحل، 115؛ در هر سه مورد يك حكم شرعي اراده شده و آن اين كه: استفاده از مردار، خون، گوشت خوك و آنچه به هنگام ذبح نام خدا بر آن برده نشده حرام است، جز در صورتي كه مصرف كننده مضطر و وامانده باشد، كه در اين صورت استفاده از اين محرمات بلامانع است به شرط آن كه: اولاً در استفاده لذت جو نباشد، ثانيا از حد نياز تجاوز نكند؛ يعني مصرف در حد نياز، آن هم با بيميلي در حال اضطرار بلامانع است. اكنون با توجه به اين حكم فقهي كه راغب اصفهاني هم در مفردات ذيل كلمه «عدا» آورده است (وقوله تعالي: فمن اضطر غير باغ ولاعاد [بقره / 173]، اي غير باغ لتناول لذّةٍ ولاعاد اي متجاوزٍ سدّ الجوعة)، مترجم بزرگوار آية اللّه مكارم شيرازي آيه را صحيح ترجمه كردهاند:
اما كسي كه مضطر (به خوردن اين محرمات) شود بي آن كه خواهان لذت باشد و يا زياده روي كند گناهي بر او نيست.
اما ديگران بدون توجه به حكم شرعي آيه، از معاني ديگر واژه استفاده كردهاند، مانند:
خرمشاهي: اما اگر كسي درمانده شود و تجاوز كار و زياده خواه نباشد.
فولادوند: اما اگر كسي درمانده شود در صورتي كه ستمگر و متجاوز نباشد.
آيتي: اما اگر كسي درمانده شود بي آن كه سركشي كند و از حد بگذرد.
مجتبوي: اما اگر كسي درمانده شود در حالي كه نه ستمگر و سركش باشد و نه از حد گذرنده.
6. برخي از مترجمان از ارتباط آيات به يكديگر غفلت كردهاند، براي مثال آيات 36 و 37 سوره نور را شاهد ميآوريم:
«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أن تُرْفَع ويُذْكَر فيهَااسْمُه يسبّح له فيها بِالغُدُوِّ وَالاْصالِ»
«رِجالٌ لاتُلْهِيهِم تِجَارةٌ ولا بَيْعٌ عن ذكر اللّه وإقامِ الصَّلوةِ وايتاءِ الزَّكوةِ يَخَافوُن يوما تَتَقَلَّبُ فيه القلوبُ والأبصار»
مسلما «رجالٌ» در اول آيه 37، فاعل «يسبّح» در آيه 36 ميباشد.
با توجه به اين تركيب، ترجمه آقاي خرمشاهي نميتواند مورد قبول باشد و بايد اصلاح گردد:
در خانههايي كه خداوند فرمان داده است كه گرامي داشته و نامش در آنها ياد شود، در آن بامدادان و شامگاهان نيايش او گويند. مرداني هستند كه هيچ داد و ستد و خريد و فروشي ايشان را از ياد خداوند و برپاداشتن نماز و پرداختن زكات باز نميدارد، [و] از روزي كه در آن دلها و ديدگان ديگرگون شود، بيمناكند.
اما ترجمه آقاي فولادوند و آقاي مجتبوي كاملاً صحيح و روشن است و در آن دقيقا رعايت فعل و فاعل شده است.
7. برخي از مترجمان از اهميت مرجع ضمير غفلت كردهاند، براي مثال آيه 13 سوره آل عمران را شاهد ميآوريم:
«قد كان لكم آيةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تقاتل في سبيل اللّه وأُخري كافِرةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِم رَأيَ الْعَينْ واللّه يُؤَيّد بنصره من يَشآء»
ممكن است فاعل «يرون» را كفار دانست و مرجع ضمير «هم» مؤمنان باشد و ضمير «مثليهم» به كفار برگردد؛ يعني كفار جمعيت مؤمنان را دو برابر خود ميديدند. و نيز ممكن است فاعل «يرون» را مؤمنان دانست و مرجع «هم» كفار باشد و ضمير «مثليهم» به مؤمنان بر گردد؛ يعني مؤمنان جمعيت كفار را دو برابر خود ميديدند. اما با توجه به آيه «سَنُلْقي في قُلُوبِ الَّذِين كَفَروُا الرُّعْبَ» (آل عمران / 3 / 151) در جنگ بدر كفار جمعيت مسلمانان را دو برابر خود ديدند و وحشت كردند؛ بنا بر اين ترجمه آقايان خرمشاهي، فولادوند و مجتبوي صحيح، و ترجمه آقايان آيتي و پورجوادي نادرست است و بايد اصلاح گردد.
8. برخي از مترجمان آيه را برابر استنباط شخصي ترجمه كردهاند، براي مثال آيه 15 سوره غافر و آيه 2 سوره نحل را شاهد ميآوريم:
غافر: رَفيعُ الدَّرجاتِ ذُوالْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ من أَمْره علي من يشاء من عباده لِيُنْذِرَ يوم التَّلاق
نحل: يُنَزِّل الملائكةَ بِالرُّوح من أمره علي من يَشاءُ من عباده
الف. [او] برافرازنده درجات [و] صاحب عرش است، و وحي را به فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو ميفرستد، تا از روز همديداري هشدار دهد.
ب. فرشتگان رابا وحي به امر خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو ميفرستد.
الف. بالا برنده درجات، خداوند عرش، به هر كس از بندگانش كه خواهد آن روح [ = فرشته] را، به فرمان خويش ميفرستد، تا [مردم را] از روز ملاقات [با خدا] بترساند.
ب. فرشتگان را با «روح»، به فرمان خود، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد نازل ميكند.
الف. فرابرنده درجات، صاحب عرش كه بر هر يك از بندگانش كه بخواهد به فرمان خود وحي ميفرستد تا مردم را از روز قيامت بترساند.
ب. فرشتگان را همراه وحي ــ كه فرمان اوست ــ بر هر يك از بندگانش كه بخواهد فرو ميفرستد.
الف. كه از فرمان خويش بر هر يك از بندگانش كه بخواهد روح ــ وحي يا فرشته وحي ــ را ميافكند ــ القا ميكند ــ .
ب. فرشتگان را با روح ــ فرشته بزرگواري كه همراه وحي است ــ به خواست و فرمان خويش بر هر كس از بندگانش كه بخواهد فرو ميفرستد.
اگر به المعجم المفهرس رجوع و موارد استعمال «امر» را به دقت بررسي كنيم به اين حقيقت ميرسيم كه هرگاه «امر» با حرف (باء) استعمال شود به معناي «فرمان» است، مانند:
الف. وَما نَتَنَزَّلُ اِلاّ بأمر ربّك (مريم / 19 / 64) و ما نازل نميشويم مگر به فرمان پروردگارت.
ب. تُدَمِّرُ كل شَيءٍ بأمر ربها (احقاف / 46 / 25) به امر پروردگارش همه چيز را هلاك ميكند.
ج. ومِن آياته أَنْ تَقوُمَ السَّماءُ والأَرْضُ بأمره (روم / 30 / 25)
و از نشانههاي قدرت اوست كه آسمان و زمين به فرمان او برپاي ايستادهاند.
اما در مواردي كه بعد از كلمه «الروح»، من امره استعمال شود، بيان كننده سنخيّت روح است كه روح از مقوله عالم خلق نيست بلكه از مقوله عالم امر است، مانند:
الف. وَيَسْئَلوُنك عن الرُّوحِ قل الرُّوح من أمر ربّي (اسراء 17 / 85)
ب. يُنَّزِلُ الملائكةَ بِالرُّوح من أمره علي من يشاء من عباده (نحل / 16 / 2)
ج. يُلْقِي الرّوحَ من أمره علي مَن يشاءُ من عباده (غافر / 40 / 15)
اكنون با توجه به مسائل ياد شده، قسمتي از جلد 17 تفسير الميزان صفحه 318 را ملاحظه ميكنيم:
«وقوله: «يلقي الرّوح من أمره علي من يشاء من عباده» إشارة إلي أمر الرسالة التي من شأنها الإنذار، وتقييد الرّوح بقوله: «من أمره» دليل علي أن المراد بها الرّوح التي ذكرها في قوله: «قل الرّوح من أمر ربي»2 أسري: 85، وهي التي تصاحب ملائكة الوحي كما يشير إليه قوله: «ينزّل الملائكة بالرّوح من أمره علي من يشاء من عباده أن أنذروا» النحل : 2.
فالمراد بالقاء الروح علي من يشاء تنزيلها مع ملائكة الوحي عليه، والمراد بقوله: «من يشاء من عباده» الرسل الذين اصطفاهم اللّه لرسالته، وفي معني الروح الملقاة علي النبي أقوال أخر لايعبؤبها.»
بنا بر اين در ترجمه آقايان خرمشاهي و آيتي كه «روح» را به معني وحي دانسته اند و «من امره» را به «فرمان او» ترجمه كردهاند دو اشتباه، و در ترجمه آقايان فولادوند و مجتبوي كه فقط «من امره» را به «فرمان او» ترجمه كردهاند يك اشتباه راه يافته است.
در عصر حاضر، مترجماني زبردست و مسلط به ادب عربي و فارسي و داراي احاطه كامل علمي به منابع بيشمار تفسيري، فقهي، كلامي، قصص و امثال، ترجمههاي بسيار ارزشمندي به جامعه اسلامي عرضه داشتهاند كه همه داراي ارزش والايي هستند و زبان از بيان آن قاصر است. حقا جامعه اسلامي ما مرهون تلاشهاي علمي اين متخصصان قرآن شناس متعهد است. بديهي است كه نقدها و ايرادهاي ياد شده، در جمع، از ارزش علمي كار تخصصي اين عزيزان نميكاهد، زيرا هر كار علمي كه توسط انسانهاي وارسته قرآن پژوه انجام ميشود طبعا كم و بيش مورد انتقاد قرار ميگيرد و مسلما ترجمههايي كه اشكال كمتر دارند به مراتب مطلوبترند تا ترجمههاي آكنده از نقد و ايراد.
ترجمه قرآن مجيد كار بسيار مشكلي است، زيرا علاوه بر آن كه در جهات مختلف تسلط كافي ميطلبد، تا مترجم ملهم نشود و از امدادهاي غيبي و افاضات رباني برخوردار نگردد ممكن نيست به ترجمه قرآن توفيق يابد، چه رسد ترجمه قرآن را به پايان رساند.
عارف و مفسر بزرگوار مرحوم الهي قمشهاي گرچه اشكالات فني متعددي بر ترجمهاش وارد است اما اين مرد بزرگ الهي با شرح و تفسير كه زاييده الهامات غيبي اوست بسياري از معضلات آيات را با عباراتي ساده، براي عموم روشن كرده است.
آقاي بهاء الدين خرمشاهي با تعليقات محققانه در پاورقي و واژهنامه قرآني، و فهرست توضيحات در پايان، كار را بر محققان و علاقهمندان به پژوهشهاي قرآني آسان كرده و كار نوي عرضه داشته است.
ديگر مترجمان عصر حاضر چون آية اللّه مكارم شيرازي، آقايان محمد مهدي فولادوند، عبدالمحمد آيتي و سيد جلال الدين مجتبوي با آن نثر روان و گوياي فارسي و دقت در انتخاب واژهها و صحت ترجمه، كار را بر علاقهمندان هموار كردهاند. اما سؤال اين است كه آيا به ترجمه كاملاً مطلوب دست يافتهايم و يا اين كه هنوز بايد تلاش كرد و راه نوي انتخاب نمود؟
با توجه به مسائل ياد شده و وجود متخصصان پرتلاش علاقهمند و بهرهمند از الهامات رباني پيشنهاد ميشود:
اولاً: ديگران در مقام ترجمه جديد نباشند، بلكه كارشناسان و قرآن پژوهان متخصص اعم از مترجم و غير مترجم با كمك يكديگر و با استفاده از نقدهاي مطبوع در مجلههاي تخصصي به تنقيح و تكميل ترجمههاي موجود بپردازند و دقيقا مسائلي را كه به خاطر آن، ترجمه قرآن را ضرورت دانستهاند، رعايت كنند.
ثانيا: چون ترجمه ساده براي برخي از آيات كافي نيست؛ در مواردي كه ذكر خواهيم كرد، ترجمه بايد حتما همراه تفسير و توضيح باشد.
لذا پيشنهاد ميكند كه مترجمان بزرگوار براي آيات اقسام دهگانه (كه ذيلاً نمونههايي براي هر يك يادآور ميشويم) و نيز ظرايف و نكاتي كه در قسمت (ب) آمدهاست، در پاورقي و يا به صورت ملحقات در پايان ترجمه، شرح و تفسير آيات را بياورند و مطمئن باشند كه در اين گونه موارد ترجمه محض خطاست.
ثالثا: آنچه را كه تحت عنوان «نكات قابل ذكر» در پايان اين مقاله آمده است مورد توجه قرار دهند و در ترجمه رعايت فرمايند.
اميد است پيشنهادها و مطالب تقديمي گامي باشد در جهت دست يافتن به يك ترجمه كامل و مطلوب.
الف. اقسام دهگانه آياتي كه ترجمه آنها به نظر نگارنده بايد همراه با تفسير و توضيح باشد:
از قبيل:
الف. فَيُضِلُّ اللّهُ من يشاء ويَهْدِي من يشاء وهوالعزيز الحكيم (ابراهيم / 14 / 4)
ب. وَمارَمَيْتَ إذ رَمَيْتَ ولكنَّ اللّه رَمي (انفال / 8 / 17)
ج. رَبِّ بما أغْوَيْتَني (حجر / 15 / 39)
د. من يَهْدِ اللّه فَهُوَ الْمُهْتَدِ ومن يُضْلِلْ فلن تَجِدَ له وليّا مُرشدا (كهف / 18 / 17)
از قبيل:
الف. اَلرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوي (طه / 20 / 5)
ب. الَّذين يَحْمِلُونَ العرش (غافر / 40 / 7)
ج. وهو الَّذي خَلَق السَّمَواتِ والأرض في ستّة أيّام وكان عَرْشُه عَلَي الماء (هود / 11 / 7)
د. وجاء رَبُّك وَالْمَلَكُ صَفّا صَفّا (فجر / 89 / 22)
ه•• . يَد اللّهِ فوق أيديهم (فتح / 48 / 10)
از قبيل:
الف. وُجُوهٌ يومئذٍ ناضرةٌ إلي ربّها ناظِرةٌ (قيامت / 75 / 22ـ23)
ب. فَمَن كان يَرْجُواْ لقاء ربّه فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالحا (كهف / 18 / 110)
ج. يا أَيّها الإنسانُ إنَّك كَادِحٌ إلي ربّك كَدْحا فَمُلاَقِيه (انشقاق / 84 / 6)
از قبيل:
الف. لِيَغْفِرَ لك اللّهُ ما تَقَدَّمَ من ذَنْبِك وَما تَأَخَّرَ (فتح / 48 / 2)
ب. وعَصَي آدمُ ربَّه فَغَوي (طه / 20 / 121)
ج. لاَ إله إلاّ أنت سُبْحانَك إنّي كنت مِنَ الظّالمين (انبياء / 21 / 87)
از قبيل:
الف. رَبِّ اشرح لي صَدْري3 (طه / 20 / 25)
ب. فمن يُرِدِ اللّهُ أن يَهْدِيَه يَشْرَحْ صدره للإسلام ومن يُرد أن يُضِلَّه يجعل صدره ضَيِّقا حرجا (انعام / 6 / 125)
ج. وَلكن من شَرَحَ بِالكفر صَدْرا فعليهم غَضَبٌ من اللّه (نحل / 16 / 106)
د. أفلم يَسِيرُوا في الأرض فتكونَ لهم قلوبٌ يعقلون بها أو آذَانٌ يسمعون بها فإنّها لاتَعْمَي الأبصار ولكن تَعْمَي القلوبُ الّتي في الصّدور4 (حج / 22 / 46)
از قبيل:
الف. اللّه نُورُ السَّمَوات والأرض (نور / 24 / 35)
ب. مَن كان يظنّ أن لن ينصره اللّه في الدُّنيا والاخرة فَلْيَمْدُدْ بسبب إلي السَّماء ثم لْيَقْطَعْ فلينظر هَل يُذْهبنَّ كيدُه مايَغيظُ (حج / 22 / 15)
ج. ومن يُرد أن يُضِلَّه يجعل صَدره ضَيِّقا حرجا كأنّما يَصَّعَّد في السَّماء (انعام / 6 / 125)
د. انطلقوا إلي ظلٍّ ذي ثلاث شُعَبٍ * لاظليلٍ وَلايُغْني من اللَّهب * إنّها تَرْمي بِشَرَرٍ كالقصر * كأنّه جِمالَتٌ صُفْرٌ (مرسلات / 77 / 30 ـ 33)
از قبيل:
الف. يا أيّها الّذين آمنوا شهادة بينِكم إذا حضر أحدَكم الموتُ حين الوصيّة اثنان ذواعدلٍ منكم أو آخَرانِ من غيرِكم إن أنتم ضربتم في الأرض فأصابتكم مصيبةُ الموتِ تَحْبِسُونَهما من بعد الصَّلوةِ فَيُقسمان باللّه إِنِ ارْتَبْتُم لانشتري به ثمنا ولوكان ذاقربي ولانكتم شهادةَ اللّه إنّا إذا لَمِنَ الآثِمين * فإن عُثِر علي أنّهماَ استحقّا إثما فَآخَرَانِ يقومان مقامَهما من الّذين استحقّ عليهم الأوليَانِ فَيُقسمانِ باللّه لَشَهادتُنا أحقّ من شهادتهما ومااعتدينا إنّا إذا لَمِنَ الظّالمين (مائده / 5 / 106 ـ 107)
ب. وإذ تقول للّذي أنعم اللّهُ عليه و أنعمتَ عليه أمْسِكْ عليك زوجَك وَاتَّقِ اللّهَ وتُخْفي في نفسك مَا اللّهُ مُبْدِيه وتخشي النّاسَ واللّهُ أحقُّ أن تخشاه فلمّا قضي زيدٌ منها وَطَرا زوَّجناكها لِكَيْ لايكونَ علي المؤمنين حرجٌ في أزواج أدعيائهم إذا قضوا منهنّ وَطَرا وكان أمر اللّهِ مفعولاً (احزاب / 33 / 37)
ج. إذ عُرِضَ عليه بالعشيّ الصّافنات الجياد* فقال إنّي أحببت حبَّ الخير عن ذكر ربّي حتّي تَوَارَتْ بالحجاب * رُدُّوها عليّ فطفق مسحا بالسّوقِ والأعناق (ص / 38 / 31 ـ 33)
د. يا أيّها النّبيّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أحلَّ اللّهُ لك تبتغي مرضاتَ أزواجك واللّه غفورٌ رحيمٌ * قد فرض اللّه لكم تَحِلَّةَ أيمانِكم واللّه مولاكم وهو العليمُ الحكيم * وإذ أَسَرَّ النَّبيُّ إلي بعضِ أزواجه حديثا فلمّا نَبَّأَتْ به وأظهرهُ اللّه عليه عَرَّفَ بعضَه وأعرض عَن بعضٍ فلمّا نَبَّأَها به قالت من أَنْبَأَك هذا قال نَبَّأَنِيَ الْعليمُ الخبير (تحريم / 66 / 1 ـ 3)
ه•• . قَد سَمِعَ اللّه قولَ الَّتي تُجادلك في زوجها وتَشْتَكي إلي اللّهِ واللّهُ يسمع تَحَاوُرَ كُمَا إنّ اللّه سميعٌ بصيرٌ (مجادله / 58 / 1)
و. عَبَسَ وتَولّي * أن جاءه الأَعْمي * وَما يُدريك لعلّه يَزَّكَّي * أو يَذَّكَّرُ فتنفعه الذِّكْرَي * أمّا من استغني * فأنت له تَصَدَّي * وَما عَليك ألاّ يَزَّكَّي * وأمّا من جاءك يَسْعَي * وَ هو يَخشي * فأنت عنه تَلَهَّي (عبس / 80 / 1-10)
از قبيل:
الف. وَ إذ قُلنا لك إنّ ربَّك أَحاطَ بالنّاسِ وما جعلنا الرُّءْيَا الَّتي أَرَيْنَاك إلاّ فِتْنَةً للنّاسِ وَالشَّجرةَ الملعونَةَ في القرآن وَنُخَوِّفُهُم فما يَزيدُهُم إلاّ طغيانا كبيرا (اسراء / 17 / 60)
آيا منظور از رؤيايي كه به پيامبر نشان داده شده و مقصود از شجره ملعونه در قرآن چيست؟
ب. هُو الَّذي خَلقكم من نَفْسٍ واحدةٍ وجعل منها زَوْجَها لِيَسْكُن إليها فلمّا تَغَشَّاها حملت حملاً خفيفا فَمَرَّت به فلمّا أثقلت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهما لئن ءَاتَيْتَنَا صالحا لَنَكُونَنَّ من الشّاكرين * فلمّا ءَاتَاهُمَا صالحا جَعَلاَ لَهُ شركاءَ فيما ءَاتَاهُمَا فَتَعَالَي اللّهُ عَمّا يُشْركون (اعراف/7/189ـ190)
ج. وَلولا أن ثَبَّتْناك لقد كِدْتَ تَرْكَنُ إليهم شَيْئا قليلاً * إذا لاَءَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الحيوة وضِعْفَ الممات ثمّ لاَتَجِدُلك علينا نَصيرا (اسراء / 17 / 74 ـ 75)
د. أفلا يرون أنّا نَأْتِي الأرضَ نَنْقُصُها من أطرافها أَفَهُمُ الْغَالِبُون (انبياء / 21 / 44)
ه•• . وَإذا وقع القولُ عليهم أخرجنا لهم دابّةً من الأرضِ تُكَلِّمُهُم أنّ النّاسَ كانوا بآياتِنا لايُوقِنون (نمل / 27 / 82)
و. وَلقد فَتَنَّا سليمانَ وأَلْقَيْنَا علي كُرْسِيِّه جسدا ثمّ أَناب (ص / 38 / 34)
ز. وَلآمُرَنَّهُم فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الاْءَنْعام (نساء / 4 / 119) [در شكاف زدن گوشِ دامها چه مسألهاي نهفته است؟]
از قبيل:
الف. وَلقد ءَاتَيْنَاك سبعا مِنَ الْمَثاني وَالْقُرآنَ العظيم (حجر / 15 / 87)
ب. الّذين هُم في صَلاَتِهم خَاشِعُون (مؤمنون / 23 / 2)
برخي از مترجمان عصر حاضر ترجمه كردهاند: همانان كه در نمازشان فروتنند (فروتن ترجمه متواضع است نه خاشع).
برخي ترجمه كردهاند: آنان كه در نمازشان خشوع دارند
برخي نوشتهاند: آنان كه در نماز خاضع و خاشع هستند
اما هيچ يك از مترجمان توضيح ندادهاند خشوع در نماز چيست و خاشع كيست؟
در قرآن كريم خشوع، هم براي چشم به كار رفته است و هم براي قلب، و هر كدام معني و اصطلاح خاص خود را دارد.
خَاشِعةً أبصارُهم تَرْهَقُهُم ذِلَّةٌ (قلم / 68 / 43 و معارج / 70 / 44)
ألم يَأْنِ للّذين آمنوا أن تَخْشَعَ قلوبُهم لذكر اللّه (حديد / 57 / 16)
ج. مَا جَعَلَ اللّهُ من بَحِيرةٍ ولاسَائِبَةٍ ولا وَصِيلَةٍ وَلاَ حامٍ ولكنَّ الَّذين كَفروا يَفْتَرُون علي اللّه الْكَذِبَ وأَكْثَرُهُم لايعقلون (مائده / 5 / 103)
د. فَذَرْني ومن يُكَذِّب بِهَذَا الْحَدِيث سَنَسْتَدْرِجُهُم من حيث لايَعلمُون (قلم / 68 / 44)
مقصود از «استدراج» چيست؟
ه•• . عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَر (مدثر / 74 / 30) [دوزخ 19 نگهبان دارد، چرا؟]
از قبيل:
الف. ظهار ــ وما جعل أَزْواجَكم اللاَّئي تُظاهِروُن منهنّ أُمّهاتِكُم (احزاب / 33 / 4)
ب. ايلاء ــ لِلّذين يُؤْلُون مِن نسائِهِمْ تَرَبُّصُ أربعةِ أشْهُرٍ فان فَاءُوا فإِنّ اللّهَ غفورٌ رحيمٌ (بقره / 2 / 226)
ج. طلاق رجعي ــ الطَّلاَقُ مَرَّتان فَإِمْساكٌ بِمعروفٍ أو تَسريحٌ بِإحْسانٍ (بقره / 2 / 229)
د. طلاق خلع ــ إِلاّ أن يَخَافا أَلاّ يُقيمَا حُدودَ اللّه فإن خِفْتُم أَلاّ يُقيمَا حُدودَ اللّه فلا جُناح عليهما فِيمَا افْتَدَتْ به(بقره / 2 / 229)
ه•• . سه طلاقه و نقش محلل ــ فإن طَلَّقها فلا تَحِلُّ له من بعد حَتَّي تَنْكِحَ زوجا غيرَه فإِن طَلَّقها فلا جُناح عليهما أَنْ يَتَراجَعا (بقره / 2 / 230)
و. فيء ــ وَما أفاءَاللّهُ علي رسوله منهم فَما أوْجَفْتُم عليه من خَيْلٍ وَلاَرِكابٍ ولكنَّ اللّه يُسَلِّطُ رسلَه علي من يَشاءُ واللّهُ علي كُلّ شيءٍ قديرٌ (حشر / 59 / 6)
ز. كلاله ــ وإن كانَ رجلٌ يُورَثُ كَلاَلةً أَوِامْرأةٌ وله أَخٌ أَو أُخت (نساء / 4 / 12)
امثال اين آيات بسيار است.
ب. آياتي كه در آنها مسائل ظريف و دقيقي آمده كه نياز به توضيح دارد.
برخي از آن مسائل عبارتند از:
1. تعريف خلود و اين كه آيا خلود با مادّه سازگار است؟ و آيا قيامت ميتواند مادي باشد؟ توضيح جزئيات.
2. تبيين عالم خلق و عالم امر چون آيه 54 سوره اعراف:
... أَلالَهُ الْخَلْق وَالاْءَمر تبارك اللّهُ رَبُّ الْعالَمِين
3. تعريف و بيان روح انسان و روح كلي كه در آيات معمولاً بعد از كلمه «الملائكه» ديده ميشود، نظير:
الف. تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ والرُّوح فيها بِإِذن رَبِّهِم من كلّ أَمر (قدر / 97 / 4)
ب. يوم يَقُوم الرُّوح وَالْملاَئكةُ صَفّا (نبأ / 78 / 38)
4. حقيقت نفس و مراتب آن.
5. چرا از عيسي مسيح به «كلمة اللّه» تعبير شده است؟
6. اسراء و معراج در تبيين آيات اوليه سوره النجم، جايگاه سدرة المنتهي وجنة المأوي.
7. حقيقت تمثّل در آياتي نظير: فَتَمثَّل لها بَشَرا سَوِيّا (مريم / 19 / 17).
8. حقيقت وحي و اقسام آن.
9. برخي از مسائل تاريخي چون ذوالقرنين و سدِّ او، يأجوج و مأجوج، دو فرشته هاروت و ماروت در بابل، صندوق زمان موسي و نظاير آن.
10. الّذين اوتوا العلم، الرّاسخون في العلم، منه آيات محكمات وأُخر متشابهات، استواي خدا بر عرش، كرسي، لوح محفوظ، عالم اَلَسْت، عالم ذر وميثاق و امثال آن به توضيح نيازمندند.
1. برخي لغات هستند كه به هيچ عنوان نميتوان برابر آنها يك معادل فارسي قرارداد؛ برخي از آنها را بايد تفسير كرد و برخي نياز به تفسير ندارند و چون اسم خاص هستند به ناچار خود آنها را بايد به كار برد. لذا پيشنهاد ميشود لغاتي كه در دستههاي مشخص شده ذيلاً به آنها اشاره ميشود، در ترجمه، خود آنها استعمال شود و در پاورقي (يا ملحقات) به مقدار نياز توضيح داده شود:
الف. مصطلحات فقهي چون ركوع، سجود، وضو، مسح، تيمم، طلاق، ارث، وصيت، زنا، نذر، اعتكاف، انفال، فيء، حدود، قصاص، ربا، خمس، حج، سعي، طواف وامثال آن.
ب. مصطلحات ديني چون حلال، حرام، حق، باطل، معروف، منكر، شعائر، كبائر، دنيا، آخرت و امثال آن.
ج. مصطلحات اخلاقي چون بخل، توكل، صبر، طغيان، تكبر، متكبر، لغو.
د. مصطلحات كلي قرآني چون محكم، متشابه، بيّنات، زبر، صدر، شرح صدر، نفس، روح، روح الأمين، روح القدس، سجين، عليين، علم اليقين، سبعا من المثاني، برزخ، ام الكتاب، مائده، شفاعت، عذاب، مسخ، صور.
ه•• . نام اشخاص چون موسي، عيسي، نوح، ابراهيم و همه اسامي انبيا، هاروت، ماروت، طالوت، حواريون، يأجوج، مأجوج، فرعون، قارون، ذوالقرنين و امثال آن.
و. نام مشاغل و حِرَف چون بناء، غواص.
ز. نام اماكن چون بابل، روم، مسجد الحرام، كعبه، مشعر الحرام، عرفات، صفا، مروه، بيت العتيق، بيت المعمور، طور سينا.
ح. نام اشياء چون ياقوت، مرجان، تسنيم (نام چشمهاي در بهشت)، لؤلؤ، استبرق، من وسلوي، تنور، قطران.
آقاي بهاء الدين خرمشاهي جدول مفصلي را به صورت الفبايي (نه دسته بندي موضوعي) در ملحقات ترجمه خود آوردهاند كه قابل تقدير و تشكر است.
2. براي مصطلحات تركيبي از معادل فارسي آنها استفاده شود نه ترجمه لغات، به عنوان مثال:
1. ما مَلَكَتْ أَيْمَانُهم: كنيزان (مؤمنون / 23 / 6)
2. بِما قَدَّمت يَدَاك: براي كارهايي كه انجام دادهاي (حج / 22 / 10)؛ و تمامي تركيبات آن از قبيل: ماقَدَّمَتْ أَيْدِيهمْ وغيره.
3. ثَانِيَ عِطْفِه: از روي تكبر و نخوت (حج / 22 / 9)
4. مَن يَعْبُد اللّهَ علي حَرْفٍ: آن كس كه خداي را با دو دلي (با شك و ترديد) پرستش ميكند (حج / 22 / 11)
5. وَالَّذين هم لِفُرُوجِهِم حَافِظُون (مؤمنون / 23 / 5): و آنان كه پاكدامناند يا آنان كه اندامشان را از حرام نگاه ميدارند.
6. فَضَرَبْنَا علي آذَانِهِمْ (كهف / 18 / 11): آنها را به خواب برديم.
7. أَلاَ إِنَّهُم يَثْنُونَ صُدُورَهم (هود / 11 / 5): آگاه باشيد كه آنان (منافقان) خود را خم كردهاند، و يا آگاه باشيد كه آنان (منافقان) دل ميگردانند.
8. إِلاّ هو ءَاخِذٌ بِنَاصِيَتِها (هود / 11 / 56): مگر آن كه خداوند حاكم بر هستي اوست، به جايِ مگر آن كه خداوند موي پيشاني او را ميگيرد.
9. وَاخْفِضْ جناحَك لِلْمُؤْمِنين (حجر / 15 / 88): و با مؤمنان فروتني كن، به جايِ و بال خويش را براي مؤمنان فرو گستر.
10. فَكُنْتُم علي أَعْقَابِكُم تَنْكِصُون (مؤمنون / 23 / 66): و شما به آن پشت ميكرديد.
11. فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ (شعراء / 26 / 157): پس پشيمان شدند، به جايِ و صبحگاه از كار خود پشيمان شدند.
و همچنين نظاير آن از قبيل:
فَأَصْبَحَ فُؤَاد أُمِّ مُوسي فَارِغا (قصص / 28 / 10)
فَتُصْبِحوا علي مافَعَلْتُم نَادِمِينَ (حجرات / 49 / 6)
فَيُصْبِحُوا علي ما أَسَرُّوا في أَنفسهم نَادِمينَ (مائده / 5 / 52)
12. يَوم يُكْشَفُ عن سَاقٍ (قلم / 68 / 42): روزي كه كار سخت وزار شود، و يا روزي كه هنگامه بالا گيرد، به جايِ روزي كه پا برهنه شود.
3. براي افعالي كه ترجمه فارسي آنها با ذهن مأنوس نيست، از همان عبارات عربي متداول استفاده شود.
از قبيل:
1. وإِلَيْه تُحْشَرون (مؤمنون / 23 / 79): و به سوي او محشور ميشويد، به جايِ و به سوي او كوچ داده ميشويد.
2. فَكَذّبوهُ (اعراف / 7 / 64): او را تكذيب كردند، به جايِ او را دروغزن انگاشتند.
3. ومن يُشْرِك باللّه (نساء / 4 / 48): آن كس كه به خدا شرك ميآورد.
4. وإِذ أَوْحَيْتُ الي الْحَوَاريّين (مائده / 5 / 111): به ياد آر وقتي را كه به حواريون وحي كردم.
5. فَمَن يَكْفُرْ بالطَّاغُوت (بقره / 2 / 256): پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد.
6. وأَنتم عَاكِفُون فِي الْمَسَاجِد (بقره / 2 / 187): در حالي كه در مساجد معتكف هستيد.
7. إِنّ اللّه يحبّ التَّوَّابِين (بقره / 2 / 222): خداوند توبه كنندگان را دوست ميدارد، به جايِ بازگشت كنندگان.
8. الّذين يُنْفِقُون أَمْوَالَهُم في سبيل اللّه (بقره / 2 / 262): آنان كه در راه خدا انفاق ميكنند، به جايِ هزينه ميكنند.
9. إِنّ اللّه سَرِيعُ الحساب (ابراهيم / 14 / 51): خداوند زود به حسابها ميرسد، به جايِ خداوند زود شماراست.
10. وَوُجُوهٌ يومئذ بَاسِرَةٌ (قيامت / 75 / 24): و در آن روز صورتهايي عبوس و درهم كشيده است، به جايِ در چنين روز چهرههايي دژم باشد.
1. گر چه بسياري از واژهها معاني متعددي دارند، اما اگر واژهاي در عبارتي به منظور بيان يك حكم شرعي آورده شده و معناي ويژهاي از آن مقصود باشد و اين معناي ويژه در ترجمه منعكس نشود، طبعا آن حكم شرعي نيز از آن استنباط نخواهد شد.
2. براي تكميل بحث، از نظرات مرحوم علامه طباطبايي مفسر قرن حاضر، در الميزان، جلد 13، صفحه 196 و 198 ذيل آيه «يسئلونك عن الرّوح قل الرّوح من أمر ربّي» استفاده ميبريم: «فقد زاد سبحانه في إيضاح حقيقة الروح حيث قال: «قل الرّوح من أمر ربّي» وظاهر «من» أنها لتبيين الجنس كمافي نظائرها من الآيات «يلقي الروح من أمره» المؤمن: 15؛ «ينزل الملائكة بالروح من أمره»؛ «أوحينا إليك روحا من أمرنا»؛ «تنزل الملائكة والروح فيها بإذن ربهم من كل أمر». فالروح من سنخ الأمر...
3. مترجماني كه به راحتي ترجمه كردهاند: «پروردگارا، سينهام را بگشا»، آيا منظور همين سينه مادي است و موسي(ع) تقاضا دارد كمي بر وسعت و پهناي سينهاش افزوده شود؟!
4. آيا مراد از قلب همان عضو صنوبري شكلي است كه در طرف چپ سينه قرار دارد و آيا اين قلب تفقه ميكند و همين قلب كور ميشود؟ چگونه ميتوان به ترجمه ساده اين آيات بسنده كرد؟